شیخ
صدوق در امالی از عبدالله بن منصور که برادر رضایی فرزندان زید بن علی بود از حضرت
صادق(ع) در داستان شهادت حسین(ع) روایت می کند هنگامی که ان جناب به عراق می رفت مردی
از او پرسید: پرا از مدینه بیرون شدی؟ امام فرمود:« وای بر تو بنی امیه احترامم را
هتک کردند صبر کردم، خواستند مالم را ببرند صبر کردم، خواستند خونم را بریزند صبر
نکردم و به خدا مرا می کشند و خداوند ذلتی عمومی و شمشیری بران بر انان می گمارد و
کسی را بر انان مسلط می کند که ذلیلشان کند.» و ادامه می دهد که ان حضرت سپس در
کربلا فرود امد و فرمود:«به خدا این رئز غصه و گرفتاری است و این جایی است که در
ان خون های ما ریخته و خیمه های ما غارت شود.» انگاه به اصحاب خود فرمود:«برخیزید
از این اب بنوشید که اخرین توشه شماست و وضو بگیرید و غسل کنید و جامه های خود را
بشویید تا کفن شما باشد.» سپس خندق کوچکی در اطراف لشکر حفر کرد و در ان اتش
افروخت که دشمن از یک طرف حمله کند یکی از لشکریان عمر سعد امد چون اتش را دید صدا
زد: ای حسین شما را بشارت باد به اتش که به ان شتافتید حسین(ع) گفت:« خدایا عذاب
اتش را در دنیا بر او بچشان » پس اسبش رم کرد و ان مرد در اتش افتاد و سوخت.
 
از
عمربن فرج نقل می شود که متوکل مرا فرستاد که قبر حسین(ع) را خراب کنم انجا رفتم و
دستور دادم که گاو بر قبرها ببندند چون گاوها به قبر حسین(ع) رسیدند پیش نرفتند
عصایی برداشته به انها زدم تا شکست و به خدا از قبر تجاوز نکردند.
 
از
ابراهیم بن دیزج نقل می شود که متوکل مرا برای تغییر قبر حسین(ع) به کربلا فرستاد
و حدیثی نقل می کند که در ان می گوید فقط با غلامان خصوصی خود رفتم و قبر را
شکافتم حصیر تازه ای دیدم که بدن مقدس حسین(ع) بر ان بود و بوی مشک از ان بدن
شنیدم و حصیر را به حال خود گذاشتم و بدن روی ان بود دستور دادم خاک بر ان ریختند
و اب بر قبر بستم وامر کردم گاو بران برانند و انجا را شخم کنند ولی گاو پیش نرفت
و چون به انجا می رسید بر می گشت.
  
- از
انجا که کرامات و فضایل این امام بزرگوار بسیار زیاد است ازاین رو خلاصه کردن
مطالب  و کوتاه کردن سخن کاری است بش
دشوار، لذا در صورت مشاهده ی هر گونه کاستی در این مطالب خواهشمندم این گرد اورنده
را عفو کنید. -   
 
      السلام
علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
تنظیم:سرکار خانم نیر آبادی