منزلگاه اول : کوفه و کوفیان


ما كوفیان را بی وفا می دانیم ، مظهر بی وفایی ، و این حق است؛ اما آیا نباید پرسید كه از كوفه گذشته ، چرا ازمكه و مدینه و

بصره و دمشق نیز دستی به یاری حق از آستین بیرون نیامد جز آن هفتادو چند تن كه شنیده اید و شنیده ایم ؟ اگر نیك

بیندیشیم ، شاید انصاف این باشد كه بگوییم باز هم كوفیان ! كه در آن سرزمین اموات ، جز از كوفه جنبشی برنخاست ؛ بازهم

كوفیان ! فصل انجماد رسیده و قلب ها نیز یخ زده بود.....

 

حیات قلب در گریه است و آن « قتیل العبرات » كشته شد تا ما بگرییم و خورشید عشق را به دیار مرده قلب هایمان دعوت كنیم و برف ها آب شوند و فصل انجماد سپری شود.....

 

و بالاخره كوفه ـ چه آهنگ ناخوشایندی دارد این نام ، و چه بار سنگینی از رنج با خود می آورد ! باری به سنگینی همه رنج هایی

كه علی (علیه السلام) ازكوفیان كشید ... بگذار رنج های زهرا و حسن وحسین را نیز بر آن بیفزاییم ؛ باری به سنگینی همه

رنجی كه دراین آیه مباركه نهفته است : لقد خلقنا الانسان فی كبد . آه چه رنجی !

قیام مسلم در كوفه در روزهشتم ذی الحجه بود ، كه آن را «یوم الترویه» گویند ، و شهادتش در روز عرفه ، چهارشنبه نهم ذی

الحجه ... امام اكنون در راه كوفه است و دو تن از فرزندان مسلم بن عقیل ( عبدالله و محمد ) نیز با او همراهند. آه ! نزدیك بود

كه فراموش كنم ؛ اگر روایت « اعثم كوفی » درست باشد ، اكنون دختر سیزده ساله مسلم نیز در راحله عشق همسفر دختران

امام حسین علیه السلام است....

 حکایت قافله عشق ادامه دارد.....